بدون عنوان
هیچ کدام از راه ها نمی دانند من دلم نگرفته است برای تویی که نیستی من دلم گرفته ست برای تویی که نمی آیی
بدون عنوان
دعا نمودم که باید ولی نمی آید دلا گمان کنم ز چشم خدا هم افتادیم
بدون عنوان
او خواهد آمد و مرا به سبکبالی قاصدک ها خواهد برد آسمان ، وسعت پرندگان را به ما خواهد سپرد هستی از آن من خواهد شد و من میدانم در همین نزدیکی هایی چشمانم با تمام انتظارش برای تو و دیدارت با تمام اشتیاق برای من فقط مرا با خود داشته باش
بدون عنوان
عشق زیباترین و حرمت دارد
بدون عنوان
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست
بدون عنوان
ای به راهت لب هر پنجره یک جفت نگاه من چرا اینقدر ازآمدنت مایوسم؟
بدون عنوان
رز اول که دیدمت گفتم آنکه روزم کند سپید این ست
بدون عنوان
خبر داری که شهری روی لبخند تو شاعر شد؟؟؟
بدون عنوان
دوباره نیمه شب ست و خودت که میدانی من و خیال تو و این سکوت طولانی