یہ قدم تا عشق

بدون عنوان

تو قهرت سردی شب های دی ماهه تنم می لرزه وقتی روت و میگیری هجوم سرکش بهمن تو اخماته زمستون میشه وقتی تو خودت میری
15 اسفند 1395

بدون عنوان

حرف هایت را با کسی بزن که با جغرافیای کلماتت آشنا ست کسی که می تواند وقت هایی که شبیه یک کوه یخی می شوی آفتابی شود و آبت کند.....آرام آرام. ..... بعد چکه چکه هایت را که لیز می خورند و می آیند پایین ، با انگشت برساند لای موهایت   کسی که می داند وقت هایی که سکوت می کنی یعنی حرف هایت جایی گیر کرده اند و می تواند دست دراز کند و آنهمه کلمه بازیگوش را دهانت بگذارد کسی که ناگفته های تو را بفهمد
15 اسفند 1395

بدون عنوان

خدایا دلم میان اینهمه آدم میان اینهمه پیچیدگی اینهمه تکلف میان تمام قفل هایی که قصد باز شدن ندارند فقط کمی سادگی میخواهد دلم کسی را میخواهد که نپرسد حواست به من هست؟ فقط بیاید با اندکی نگاه آرام بگوید حواسم به تو بود دلم بودن میخواهد میان این همه ضمیر دلم معجزه میخواهد در حد خدایی بودنت
15 اسفند 1395